بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 10
یا من لیس مثله الا هو
درود
یک عمر بود با او اختلاف نظر داشتم . همیشه هم بر سر یک موضوع دعوایم می شد . بعد هر دعوا هم داد و بیداد راه می انداختم که آره همه چی تقصیر توه . آخه من چه گناهی داشتم که در برابر کسی دائم خودمو مسوول می دیدم که هیچ وقت نبود . بود اما نمی دیدمش . این چه فرم خدایی کردنه که نباید بنده ببیندش؟ این چه مدل بزرگی کردنه که حتی اجازه دیدن بهت نمی دن ؟
تازگی ها یکی از دوستام لطف بزرگی در حقم کرد که می دونم نمی تونم جبران کنم . و فوق العاده احساس شرمندگی در برابر ش می کنم .
وقتی می رم جایی که می دونم او هم هست همش خدا خدا می کنم که (البته یواشکی) که او نباشه و من چشمم تو چشمش نیفته و اون حس شرمساری دوباره درونم زنده نشه .
یاد این دعواهای همیشگی ام با خدا افتادم . با خودم گفتم :آخدا نخواستم . نمی خوام اصلا ببینمت . راستی فکرشو برای یک لحظه بکنین . اگر خدا رو می دیدیم ، همون خدایی که دار و ندارمون از اونه . همون خدایی که هرگز نمی تونیم جبران نعماتش رو بکنیم . همون خدایی که لحظه به لحظه مون از اونه و آن به آن نفس کشیدنمون به افاضه روح الهی اونه . همون خدایی که هر چی داد می زنم سرش بازم باهام مهربونه . همون خدایی که بد می کنم خوب می کنه .همون خدایی که نافرمانی می کنم هوامو داره . همون خدایی که کفران نعمت می کنم بازم نعمت می ده . همون خدایی که سرش داد می کشم و بهش تهمت می زنم که ظالمی . نامردی . بدجنسی . فلان جا برا من کم گذاشتی چرا اینو ندادی و چرا اینو ندادی .........
همین خدایی که خدایی اگر می دیدمش باید فقط از شدت شرمساری آب می شدم و می رفتم تو زمین و می دونم زمین هم منو راه نمیداد ....
خدا !!!!
اومدم بگم دوست دارم اما نمی خوام ببینمت . خدا می خوامت اما نذار ببینمت . خدا هوامو داشته باش اما نخواه که تو چشات زل بزنم .
بدرود
لینک دوستان
اشتراک