سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 11766

  بازدید امروز : 0

  بازدید دیروز : 4

ریوار

 
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که لباسش از کردارش بهتر باشد ؛ لباسش لباسِ پیامبران باشد و کردارش کردارِ جبّاران . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
نویسنده: ::: سه شنبه 87/2/10::: ساعت 1:51 عصر

یا من لیس مثله الا هو


درود

یک عمر بود با او اختلاف نظر داشتم . همیشه هم بر سر یک موضوع دعوایم می شد . بعد هر دعوا هم داد و بیداد راه می انداختم که آره همه چی تقصیر توه . آخه من چه گناهی داشتم که در برابر کسی دائم خودمو مسوول می دیدم که هیچ وقت نبود . بود اما نمی دیدمش . این چه فرم خدایی کردنه که نباید بنده ببیندش؟ این چه مدل بزرگی کردنه که حتی اجازه دیدن بهت نمی دن ؟

 

تازگی ها یکی از دوستام لطف بزرگی در حقم کرد که می دونم نمی تونم جبران کنم . و فوق العاده احساس شرمندگی در برابر ش می کنم .  

وقتی می رم جایی که می دونم او هم هست همش خدا خدا می کنم که (البته یواشکی) که او نباشه و من چشمم تو چشمش نیفته و اون حس شرمساری دوباره درونم زنده نشه .

 

یاد این دعواهای همیشگی ام با خدا افتادم . با خودم گفتم :‏آخدا نخواستم . نمی خوام اصلا ببینمت . راستی فکرشو برای یک لحظه بکنین . اگر خدا رو می دیدیم ، همون خدایی که دار و ندارمون از اونه . همون خدایی که هرگز نمی تونیم جبران نعماتش رو بکنیم . همون خدایی که لحظه به لحظه مون از اونه و آن به آن نفس کشیدنمون به افاضه روح الهی اونه . همون خدایی که هر چی داد می زنم سرش بازم باهام مهربونه . همون خدایی که بد می کنم خوب می کنه .همون خدایی که نافرمانی می کنم هوامو داره . همون خدایی که کفران نعمت می کنم بازم نعمت می ده . همون خدایی که سرش داد می کشم  و بهش تهمت می زنم که ظالمی . نامردی . بدجنسی . فلان جا برا من کم گذاشتی چرا اینو ندادی و چرا اینو ندادی .........

همین خدایی که خدایی اگر می دیدمش باید فقط از شدت شرمساری آب می شدم و می رفتم تو زمین و می دونم زمین هم منو راه نمیداد ....

 

خدا !!!!

اومدم بگم دوست دارم اما نمی خوام ببینمت . خدا می خوامت اما نذار ببینمت . خدا هوامو داشته باش اما نخواه که تو چشات زل بزنم .

بدرود


 
نویسنده: ::: یکشنبه 87/2/8::: ساعت 11:0 عصر

یا من لیس مثله الا هو


 

درود

از عشق بی نقطه و عین و شین و قاف می گفت . تلنگری بود برایم .

راستی عشق من و تو توصیفی دارد ؟

می دانم .

عشق من و تو دو حرفی است .

پایان ندارد یا به انجام نمی رسد ؛ نمی دانم .

خدا به خیر کند . 

 

بدرود


 
نویسنده: ::: سه شنبه 87/2/3::: ساعت 3:0 عصر

یا من لیس مثله الا هو

درود

یاد دارم آن روز ها که آدمی ارزش و اعتبار داشت و آبرو جزو پر بهاترین دارایی‏های هر کس به شمار می‏آمد . خوب دیگر زمانه عوض شده است . نه من،که مسلمان‏ترین‏هایی که می‏شناسم هم ابایی نداریم که آبروی آدم‏ها را به بازی بگیریم و چه بازی کثیفی !

این روزها هر کدام از ما به بهانه روشنگری هم که شده - و البته چه بهانه پربهایی - از دیگران حرف می‏زنیم و می‏گوییم و کرده و ناکرده آدمیان را به باد انتقاد می‏گیریم و برِی‏الذمه را متهم و متهم را مجرم و مجرم را مهدور الدم اعلام می‏کنیم .

می‏دانم که جرم اجتماعی کیفر اجتماعی دارد اما همین خدا که جرم و مجرم و تاوان را قرار داده ، همین خدا هم دستور داده که جهر بالسوء نکنیم . همین خدا هم فرمان‏مان داده که اگر به کسی تهمت ... بزنیم و نتوانیم ثابت کنیم خودمان باید حد برایمان جاری شود . همین خدا فرموده است این گناه حتما باید با چهار شاهد ثابت شود . و نمی‏دانم من و شمای همسایه در این دنیای مجازی که می‏دانیم چه دنیای کثیف و پر از دروغی است دامن خود را آلوده می‏کنیم به آن چه دیگران گفته‏اند و حد اقل هنوز ثابت نشده است .

نمی‏دانم این سردار زارعی چه کرده و نکرده و اصلا هم از این جماعت امنیه‏چی خوشم نمی‏آید . اما می‏دانم جنس  فضای سایبر بی‏پدر مادر است . می‏دانم فضای اینترنت فرهنگ به شدت یهودی- صهیونیستی خود را به خانه‏های ما هم میهمان کرده و ما سر در آخور خود کرده‏ایم . می‏دانم هنوز هم می‏شود کمی بردباری پیشه کرد تا همه چیز معلوم شود . و البته هم می‏دانم که گناه از بعضی آدم‏ها خیلی بزرگ‏تر است و نمی‏شود از کنار آن ساده گذشت . به ویژه کسانی که ادعای اصلاح و ایجاد امنیت در جامعه را داشته‏اند و شاید امروز خود مخل امنیت شده‏باشند . اما چنین اتهامی را می‏توانیم ثابت کنیم و به گواهی صدق آن قسم یاد کنیم  ؟؟؟

کاش به اندازه احساس مسوولیت‏مان در برابر جامعه و سیاست آن به خودمان و دین‏مان هم متعهد بودیم و بارمان را سنگین نمی‏کردیم !!

زیادت سخنی نیست .  سپاس‏گزارم .

بدرود


 
نویسنده: ::: سه شنبه 87/2/3::: ساعت 10:0 صبح

یا من لیس مثله الا هو

درود

پیشه ام آموزگاری است . و گاه آموزگاری آرام ترین زمانه ام را سپری می کنم . دانش آموزانم را فرزند می بینم و مدرسه را خانه ام . خسته می شوم اما از عشق تهی هرگز . دلربایی از فرزندان را مرام و  مهربانی را شیوه ام در درس کرده ام تا هر دو مان سرشار از آرزوی بازگشت به درس با هم وداع گوییم و به گاه خواندن عاشقانه بخوانیم .

گمانم بر این بود که چه نیکو مسلکی دارم در تربیت علمی و عملی دانش آموزانم اما جمله ای از « جبران خلیل جبران » نگاهم را دیگرگون کرد و مرا به خود آورد .

The one who receives is not mindful ,  bat the one who gives bears the burden of cautioning himself thatit is with a view to brotherly love, and toward friendly aid , and not to self- esteem.

«کسی که دریافت می کند نگران نیست ،‏اما کسی که می بخشد ، بار دغدغه ای را به دوش می گیرد تا این بخشش ، از منظر عشقی برادرانه و یاری دوستانه باشد ،‏نه برای ارضای خود . »

با خود اندیشه کردم دانشم را چه اندازه برادرانه و دوستانه به دانش آموزانم می بخشم و چه اندازه خود را ارضا می کنم ؟ هرگز ذهنم درگیر چنین دغدغه ای نشده بود و ای کاش سخاوتمندانه آموزگاری بودم . این روزها سخت است . می دانم  اما می شود . من باید بتوانم چنین کنم .

راهبری ام کنید . سپاس گزارم .

بدرود


 
نویسنده: ::: دوشنبه 87/2/2::: ساعت 3:48 عصر

یا من لیس مثله الا هو

درود

با خود پیمان داشتم از آغازین روز اردیبهشت بر دفتر ریوار بنگارم  اما توفیق رفیق نشد . امروز آمدم .

ریوار ، گاه غروب خورشید است به زبان فارسی دری و من بر دیوار ِ ریوار می نگارم تا هماره به یاد داشته باشم من نیز روزی خواهم رفت .

بر آن شدم گاهنامه بودن و رفتن را این جا بسرایم .

راهبرم باشید ، سپاس گزارتان خواهم بود .

بدرود


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ